13 ماه گذشت ...
لبخند تو اجازه زندگیست،صدای قــه قــهه اش طراوت خانه و در عجبم از خدایی که از هیچ می آفریند ... راستی دلم در شمارش روزهاست،نه بمعنای سخت گذشتنش،برای استقبال از روزهایی خوشتر به فضلش. نمی دانی چقدر دلم هوای صحبتت را دارد،کاش زودتر جریان گفتگوهامان دوطرفه شود.من بگویم ... تو بگویی!دلم می خواهد بیشتر به دنیای کودکانه و بعدتر به دنیای مردانه ات بیایم،دلم می خواهد بفهمم در آن سلولهای خاکستری چه می گذرد. نمی دانم آن روزها باورهایم برایت چه طعمی است؟! ولی خوب می دانم سخنان تو برایم شهد روان است ... دلم به شمارش روزهاست برای چشیدن مادری بیشتر،یقین دارم امروز به مادر یکماهه پارسال مادرترم و سالهای بعد...بی شک از ابتدای راه،دو...
نویسنده :
مامانی
11:24